در دلم بنشستهای بیرون میا | نی برون آی از دلم در خون میا | |
چون ز دل بیرون نمیآیی دمی | هر زمان در دیده دیگرگون میا | |
چون کست یک ذره هرگز پی نبرد | تو به یک یک ذره بوقلمون میا | |
غصهای باشد که چون تو گوهری | آید از دریا برون بیرون میا | |
سرنگون غواص خود پیش آیدت | تو ز فقر بحر در هامون میا | |
گر پدید آیی دو عالم گم شود | بیش از این ای لولو مکنون میا | |
نی برون آی و دو عالم محو کن | گو برون از تو کسی اکنون، میا | |
چون تو پیدا میشوی گم میشوم | لطف کن وز وسع من افزون میا | |
چون به یک مویت ندارم دست رس | دست بر نه برتر از گردون میا | |
چون ز هشیاری به جان آمد دلم | بیشرابی پیش این مجنون میا | |
بدرهی موزون شعرت ای فرید | بستهی این بدرهی موزون میا |